به نام او که در حقّ هیچ کس ظلمی نمی کند
خدایا صبرم بده
در نبود همراه یاورم باش
احترام این جماعت رو نخواستم ؛ در مقابل جسارتها و اهانت هاشون کمکم کن.
توی محل که به کلانتری زنگ زدند و چند بار مزاحمم شدن و تهدید به دادگاه ویژه روحانیّت و غیره ، دیگه یواش یواش داره باورم میشه که من دارم کار خلافی میکنم .
چقدر احساس بدی بهم دست میده ، احساس دریده شدن و تکّه تکّه شدن و یه حسّ غریبی که نمیتونم توصیفش کنم .
توی منزل هم که ....
در غرب وحشی هم برای کشیشها و کسانی که کارهای عامّ المنفعه انجام میدن حرمت قائل هستن ؛ بین ما چرا اینجوریه که مرده پرستی انگار حاکمه ، تا کسی زنده است انگار مرده ست و وقتی که از دنیا میره تازه براش احترام قائل میشن و مراسم و سمینار و کنگره پشت کنگره .
خدایا چرا اینجوریه ، چرا عقب موندگی خودمون رو به گردن دیگران میندازیم ، شنیده بودم که توی قم دست و بال افراد خیلی بسته ست ولی باور نمیکردم .
حمایت از معروف و نفرت از منکر و کار خلاف یه وظیفه ست ، مگه نه .
خیلی باید صبور باشم تا چند درمونده و فراموش شده به چیزی و وسیله ای برسن .
حالا بشنوید از کمک یه بنده خدای به اصطلاح خیّر :
وسائلی داشته ؛ اوّلاًً که پنج هزار تومان که به وانت دادیم که برامون بیاره ، بعد هم دیدم که لباسها پر از خاک و موکتها کثیف و بخاری و چوب لباسی هم زوار در رفته ، بطوریکه حالم گرفته شد ، و حالا باید خیلی چیزها رو تحمّل کنم .
خدایا صبرم بده ، تا کاری کنم .
روحم از این برخوردها گویا تاول میزنه ، گویا داره غرق میشه ؛ احساس خفگی میکنم .
حالا برو توی جمعشون ؛ میبینی که منتظر منجی هم هستن ، آخه ایشون که قربونشون برم بیان شما میخواین چه گلی به سرش بزنین .
چی بگم که سردرگمم از وضع موجود ، طرف نیازمند رو دعوت میکنیم یا خودش که آدرس خونه رو یاد گرفته میاد ، بهش مثلاً لباسشویی مستعمل میدیم و قدری خرت و پرت هم چاشنیش میکنیم که بره ، یا ماشین نمیتونه گیر بیاره ، یا پول ماشینش رو هم ما باید بپردازم ، غافل از اینکه خوب وقتی یه خرج اضافه بهم تحمیل کنه ، و باعث بشه که به مشکل بربخورم دفعه ی دیگه ممکنه که بهش زنگ نزنم و دعوتش نکنم که بیاد و وسیله ببره .
بالاخره ازماست که برماست .
برام دعا کنید ای کسانی که در درگاه خدا ارزشی دارید.
او که تنهایی حس میکند (کاظمی )